دیدگاه‌های روز

هنرِ نجنگیدن

جنگ فلسطین و اسرائیل

این روزها (مهر ماه 1402) صحبت از جنگ اسرائیل و غزه است. البته جنگ که چه عرض کنم یک طرفی دارد به شکل ناجوری طرف دیگر را قلع و قمع می کند. اسرائیل به بخش غزه در فلسطین حمله هوایی کرده و بعد هم به صورت زمینی وارد شده و تصرف کرده است.
من فرد سیاسی نیستم و تحلیل سیاسی شغل من نیست علاقه ای هم به این شغل مسخره ندارم. بنابراین از دریچه نگاه خودم فقط می خواهم نظر خودم را نوشته باشم.
به رسم تمام مطالب من در پورتال محمد فرنام در اینجا هم اعلام می کنم اینها صرفآ نقطه نظرات من است متعلق به من است. قصد تحمیل به کسی را ندارم و تنها هدفم انتشار نوعی آگاهی است. بنایی بر بحث و جدل کردن و مناظره کردن و دفاع متعصبانه از نظراتم را ندارم. اگر کسی با این این هدف قصد دارد کامنتی بنویسید از همین جا اعلام میکنم من بازنده بحث ومناظره با شما هستم. تمام.
اما شنونده خوبی برای حرف های مودبانه که با مطابق با اصول گفتگو مطرح شود هستم. و در عین حال تعصب کورکورانه ای روی نظراتم ندارم و ممکن است تغییر کند. اگر با این نیت یعنی با هدف گفتگو بخواهید وارد مکالمه شویم پس از مطالعه اصول گفتگو در بخش آموزه های ارتباطی با افتخار پذیرای نظرات و صحبت های شما هستم.
برداشت من این است. ناگهان اخباری به صورت گسترده منتشر شد که از نوار غره جبهه حماس اسرائیل را غافلگیر کرده و همزمان صدها و شاید هزاران موشک را به سمت اسرائیل شلیک کرده و با چتر عده ای وارد اسرائیل شده اند و چند صد نفر را اسیر و گروگان گرفته اند و به غزه انتقال داده اند.
کلی بنر با مضمون طوفان الاقصی در تهران نصب و در بعضی میدان ها شیرینی و شکلات پخش شده و عده ای هم از این رویداد که نزدیک به 1000 نفر اسرائیلی کشته شدند خوشحالی و شادی کرده اند.
از فردای آن روز اسرائیل حملات سنگین هوایی انجام داد و روز به روز به تعداد کشته شدگان و زخمی شدگان فلسطینی اضافه می شد.
اصلن هدفم این نیست که بخواهم به ریشه اختلافات اشاره کنم و وارد بحث ایدئولوژیکی شوم و دنبال مقصر باشم. کار من نیست شغل من هم نیست.
ولی عمیقن از کشته شدن انسان های غمگین شدم و متاسف شدم از شادی عده ای بخاطر کشته شدن انسان های دیگر، درک نمی کنم.
آن کسی که شادی می کند آیا می داند که در تعیین محل تولد خودش نقشی نداشته یا خیر؟
آیا می داند که اگر چند کیلومتر اینطرف تر به دنیا آمده بود در افغانستان بود کمی آن طرف تر در عراق؟
آیا اگر در عراق به دنیا آمده بود و در لشکر بعثیان با ایرانیان وارد جنگ می شد. می توانستیم او را متقاعد کنیم؟
ممکن بود همان شخص در اسرائیل به دنیا آمده باشد یا در فلسطین، آیا انتخاب خودش بود؟
آیا می تواند بگوید که اگر من در اسرائیل به دنیا آمده بودم از سن هفت سالگی به دین اسلام می گرویدم و مسلمان می شدم و به فلسطین می رفتم و رو در روی آبا و اجدادم می ایستادم و با آنها می جنگیدم؟
پس چرا خوشحالی می کند؟ چرا انسان های باید همدیگر را بکشند؟ و از کشته شدن همدیگر خوشحال شوند؟ انسان هایی که حتی در محل تولد خود نقشی ندرند.
در کنار احساس غمگینی بخاطر کشته شدن انسان های بی گناه به خاطر تصمیمات اشتباه افرادی دیگر و همچنین در کنار احساس تاسف به خاطر شادی انسان های دیگر، بیشتر به فکر فرو می روم. چراهای زیادی به ذهنم خطور می کند. که علاقمندم جوابهای آنها را بدانم.
کودک یا زن یا مرد، بزرگسال یا میانسال، فلسطینی یا اسرائیلی فرقی نمی کند. اما احساس وحشت کردن از صدای آژیر، شلیک گلوله، صدای تانک، صدای انفجار بمب، موج انفجار ساختمان کناری….. تپش قلب و استرس و اضطراب.. توجیهی ندارد.
بعید می دانم در شان انسان باشد. البته مطمئن هستم که نیروهای اثرگذار دیگری که کشورهای مختلف محسوب می شوند منافعی دارند که در آتش این نزاع ها می دمند.
آن کودکی که بی گناه کشته می شود (منظورم کودکان از هر دوطرف است) پدر و مادر و عمو و دایی و خواهر و برادر دارد..
خداوند خواسته او به این دنیا پای بگذارد. چرا ما انسان ها باید جانش را بستانیم؟
پدر و مادرش چه آرزوها و برنامه ریزی هایی که برایش نکرده اند..چه رویاهایی که در سر نپرورانده اند..
آن پدر مادری که کشته می شود چه؟ چرا فرزندانش باید از نعمت داشتن پدر و مادر محروم شوند؟
حس مادرانه و پدرانه حس پدر داشتن و مادر داشتن در تمام عالم یکسان است و فرقی به دین و دیانت ندارد.
برای فرزند چه فرقی دارد که مادرش مسلمان است یا یهودی است یا مسیحی یا کافر؟ گیریم که کافر باشد حتی..
چرا باید فرزندان یتیم شوند؟ پدر مادرها داغ فرزند ببینند؟ بیهوده بمیرند و عده خوشحال شویم؟؟؟
مرگ حق است، هیچ انسانی جاودانه نیست. یکی بیمار می شود و می میرد یکی از بلندی سقوط می کند. یکی بر اثر مهولت سن می میرد یکی در اثر ایست قلبی می میرد ایردای ندارد این نوع مرگ حق است. کسی به صورت مستقیم در کشته شدن این افراد دخیل نیست.
اما کشته شدن انسان توسط انسان و با بی رحمی وحشی گری را نمی توانم درک کنم. قابل قبول نیست. پذیرفتنی نیست. حتمن راه حلی باید باشد.

از طرفی به این فکر میکنم در خصوص ادعای مالکیت یک سرزمین حق با کیست؟ حق مسلم با یک طرف است؟ یا سوء تفاهم است؟
در برابر کسی که قلدری می کند و زورگویی می کند و آزار و اذیت می کند چه باید کرد؟ اصلن چرا باید چنین فرد یا سازمان قلدر و زورگویی وجود داشته باشد؟
اگر کسی زورگویی واضح را به من اعمال کند من چه می کنم؟
آیا می شود کسی ناآگاهانه زورگویی کند؟
کسی که زورگویی می کند و آگاهانه این کار را انجام می دهد چه در سرش می گذرد؟ اندیشه های او چیست؟ اهدافش چیست؟
همان ها مگر چقدر عمر میکنند؟ مگر عمر نا محدود دارند؟ مگر جاودانه اند؟
به هر صورت این مساله و مساله های مشابه که منجر به جنگ و کشتار می شود یکی از این حالت هاست.
یا هر دو محق هستند و این مسائل سوء تفاهم هست، پس با گفتگو باید بتوان حل است.
یا یک طرف به صورت ناآگاهانه در حال زورگویی است و موضع غیر منطقی و غیر اخلاقی و غیر معقول دارد.
و یا اینکه یک طرف به صورت آگاهانه در حال زورگویی و اتخاذ موضع غیر منطقی و غیر اخلاقی و غیر معقول است.
شاید هم عده ای از بیرون کاسه داغ تر از آش هستند و منافعی در این دعوا و نزاع و جنگ ها دارند؟
در حالت های مختلف بهترین راه حل چیست؟ به جز کشتار
دوست دارم بشر به این راه کارها دست پیدا کند.
حتی اگر راه حلی هم در حال حاضر نداشته باشیم خوشحالی از جنگ و کشته شدن انسان ها را درک نمی کنم.
خوشحالی ناشی از کشتن 1000 نفر و سکوت بعدش که ناشی از کشته شدن 12000 در نفر در اقدامی تلافی جویانه…
فکر نمی کنی بازیچه دست عده ای هستی؟
احساس می کنم عمدی در کار است و عده ای به صورت آگاهانه در حال مدیریت کردن هستند. چیزهایی که گفته می شوند و میبینم و مشاهده می کنیم و می شنویم حقیقت نیستند. کاش بتوانم متوجه حقیقت ماجرا شوم.
دو ماه بعد:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *