خاطرات

به چیزی که تحت کنترل تو نیست فکر نکن!!

همیشه از دوران راهنمایی یا شاید هم دبیرستان هیچوقت نگران رفتن به سربازی نبودم. نمی دونم هم چرا؟ چون هیچ دلیلی برای نرفتن نداشتم. پدرم جوان بود و اصلا سنش به کفالت اینها نمی خورد تا من بتوانم از معافیت کفالت استفاده کنم.
هیچ دلیلی برای معافیت هم وجود نداشت. اما من هیچوقت نگران نبودم و رو به جلو حرکت می کردم و می گفتم چو فردا شود فکر فرد کنیم فعلن هر هدف و برنامه ای که دارم را انجام می دهم و پیگیری می کنم.
دوران کارشناسی من در دانشگاه شهید بهشتی طی شد و در سال 85 به اتمام رسید و من که از همان ابتدای ورود به دانشگاه، اصلن به مقطع کارشناسی قانع نبودم برای کنکور کارشناسی ارشد آماده شدم و اتفاقن با رتبه 11 کشوری در رشته مدیریت صنعتی در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران در سال 88 قبول شدم و شروع به تحصیل در این مقطع کردم.
خب اگر قبول نمی شدم بایستی اقدام به اخذ دفترچه و اعزام به خدمت می کردم و در لابلای خدمت کنکور شرکت می کردم و اگر در سال بعدش قبول میشدم به گرفتن مرخصی تحصیلی اقدام می کردم.
اما خدا رو شکر قبول شدم و سربازی به بعد از مقطع فوق لیسانس موکول میشد. دوران کارشناسی ارشد رو در سال 88 به اتمام رسوندم. واحدهام تموم شده بود و فقط پایان نامه مونده بود. پایان نامه رو هم در آبان ماه دفاع کردم و دیگه وقتش بود که دفترچه اعزام به خدمت رو دریافت می کردم.
اما نزدیک به اعزام داستانی پیش اومد که کلا فرایند رفتن به سربازی من رو تحت تاثیر قرار داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *